نون، سطل، دلار و باقی قضایا

قدرت مظاهری

قدرت مظاهریآفتاب بامدادان، قدرت مظاهری:

_ … داغونم. داغونم عطا !
+ خیالت نباشه بابا، درست میشه.
_ چی چی رو درست میشه!؟ کلی دلار سی و دو تومنی و سکه ی پونزده تومنی خریده بودم.
+ نمی مونه. اینجوری نمی مونه. می کشه بالا بازم دوباره.
_ ارواح عمه ات. بشین تا بره بالا.
+ جدی میگم بخدا. یه مدت هی حالا بالاپایینش میکنن و باز دوباره عین موشک میفرستنش بالا.
_ خدا کنه. خداکنه برن بالا و پایینم نیان دیگه.
+ دس خودشونه. بورسو میزنن زمین، سکه و دلارو میکشن بالا. بعد سکه و دلارو میارن پایین، بورسو میکشن بالا. یه مدت دیگه هر سه تاشونو میریزن زمین و میرن تو کار زمین و خونه و مسکن. بشین ببین حالا !
_ تو چیکار کردی راسی ابی؟ داری زمینه رو؟
+ آره. بغلیشم خریدم، انداختم کنارش. یه سال، دوسال دیگه میبینی اونام دو سه برابر شدن.
_ خداکنه همه شون برن بالا. سکه، طلا، دلار، بورس، زمین.
+ میرن. نگران نباش. همه شون میرن بالا بازم …
***
… اینا دیالوگای دوتا سرمایه دار و گردن کلفت اقتصادی نیسن. دیالوگای دوتا کارخونه دار و رانتخوار دولتی هم نیسن.
اینا دیالوگای دوتا آدم معمولی ان توی صف نونوایی که چن دقیقه بعد به افزایش قیمت نون بربری هم اعتراض میکنن. ناخواسته وایسادم پشت سرشون و همینجوری که نیگام پیش زن جوونیه که تا کمر رفته توی سطل زباله فست فودی اون ور خیابون و و داره دنبال ته مونده ی یه ساندویچ برا شامش می گرده، دیالوگای نفرای جلوییم مث تیر میشینن توی شقیقه ام. دیالوگای دوتا آدم معمولی مث خودمون. مث من، مث تو، مث همه مون. مث همه مون !!!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.